کم نیستند شرکت های زیان دهی که این روزها تقاضای سرمایه گذاران برای خرید سهامشان به میزان قابل توجهی افزایش یافته و حتی خریداران برای دستیابی به این قبیل سهام روزهای متمادی در صف می نشینند. حال آن که گروهی همانند پتروشیمی ها بر خلاف آن که با دارا بودن بالاترین حاشیه سود در بین سایر صنایع، جزو سودآورترین شرکت های بورسی محسوب می شوند، در حال حاضر و در روند صعودی کنونی حاکم بر بازار سرمایه به بهانه های مختلف هیچ تلاشی برای رشد قیمت سهام خود نداشته اند.
اما در مقابل این گروه پر ادعا، شرکت های کوچک و زیان ده هم اکنون با قدرت زیادی گام به گام بر مدار رشد قیمت ها در حرکت هستند تا با این روند پرقدرت شگفتی سازان این روزهای بورس باشند.
اما واقعا بایستی پرسید چرا این قبیل سهام تا این اندازه مورد اقبال و توجه سرمایه گذاران است؟ چرا که از نظر منطقی و محاسبات تحلیلی برمبنای اطلاعات کنونی شرکت ها و ساختار مالی آنها این اقبال قابل توجیه نیست!
با این حال، اگر بخواهیم مهمترین دلایل این رفتار سرمایه گذاران را مورد اشاره قرار دهیم، در وهله اول و از منظر مباحث مالی و رفتاری به نظر می رسد اولین دلیل وجود تقاضای زیاد برای خرید سهام این گروه از شرکت ها قیمت پایین سهام آن ها باشد که اکثراً در محدوده قیمت های اسمی و در مواردی حتی کمتر از آن معامله می شوند و همین امر موجب می گردد این سهام در مقایسه با سهامی با قیمت های به مراتب بالاتر از سوی سرمایه گذاران به ویژه حقیقی ها با حجم سرمایه و نقدینگی پایین، بیشتر مورد پذیرش باشند.
دومین راز نیز در خصوص پایین بودن حاشیه سود شرکت های زیان ده است که می تواند با اعمال یک تغییر هر چند کوچک در روند و حجم تولید و فروش و عملیات آنها، این سهام را به سمت افزایش سودآوری و رشد قیمت بیشتر سوق دهد.
سومین عامل را نیز می توان در اهرم مالی بالای این شرکت ها دانست که تحت تأثیر هزینه های مالی و بدهی های قابل توجه آنها می باشد که این مهم، به دلیل کمبود نقدینگی و مشکلات مالی شرکت ها ایجاد شده و عمدتاً فشار زیادی را بر آن ها تحمیل می کند.
با این وجود، اهرم مالی بالا از یک منظر می تواند منافعی را برای شرکت و نیز سهامدارانش در پی داشته باشد. بطوریکه، با ایجاد تحولاتی از طریق فروش دارایی های غیر مولد و تبدیل آنها به دارایی های مولد و پربازده تر، حضور شرکای جدید خارجی جهت اجرای طرح های توسعه ای و تولید محصول مشترک و در نهایت افزایش سرمایه جهت اصلاح ساختار مالی و پوشش زیان انباشته سنوات گذشته، در این قبیل شرکت ها شرایط را برای کاهش بار این هزینه ها و در نتیجه دستیابی به سودآوری سریع فراهم سازد که آثار این تحولات به دلیل بالا بودن اهرم این شرکت ها به صورت چند برابری نمایان می شود.
به طوریکه این گروه از شرکت ها به دلیل بالا بودن اهرم مالی خود می توانند در صورت اعمال تغییراتی هر چند ناچیز در فروش و عملیات خود تأثیر به مراتب بالاتری را بر رشد سودآوریشان اعمال کنند که در نهایت آثار و نشانه های این رویدادها روی قیمت سهام آن ها خودنمایی می کند.
نمونه این قبیل اقدامات، تصمیماتی است که اخیراً گروه سایپا برای زیر مجموعه های زیان ده خود به کار گرفته که می تواند به عنوان روشی جدید در بازار سرمایه از سوی سایر شرکت ها نیز به کار رود. بطوریکه این غول خودروسازی در نظر دارد با انجام اقداماتی برنامه ریزی شده و فروش دارایی های غیر مولد زیرمجموعه ها و نیز تهاتر بدهی های آنها، فشار ناشی از هزینه های مالی و زیان این شرکت ها را که حجم بدهی قابل توجه و اهرم مالی بالایی داشته و حاشیه سود پایینی دارند، کاهش دهد و با این اقدام نه تنها زیان انباشته آنها را جبران کند، بلکه با افزایش توان سودآوری این مجموعه ها آنها را به سودآوری سوق دهد. روشی نوترکیب که در نهایت می تواند موجب گردد اوضاع پرتفوی و ساختار مالی گروه و شرکت اصلی نیز بهبود یابد.
همانند اتفاقی بی سابقه که در سال 83 برای بانک ها پس از افزایش سرمایه و در پی بازگشت آن ها به تابلوی معاملات رقم خورد. به طوریکه سهامی همانند بانک اقتصاد نوین در حالی از افزایش سرمایه 100 درصدی به قیمت تعدیلی حدود 900 تومان به تابلوی معاملات بازگشت که قیمت این سهم نسبت به قبل از اعمال افزایش سرمایه بدون تغییر بوده و در محدوده قیمت بسته شدن نماد "ونوین" بود.
در پی بروز این رویداد تحلیل های مختلفی از سوی صاحب نظران و کارشناسان ارایه شد، مبنی بر اینکه افزایش سرمایه بانک ها متفاوت از شرکت های تولیدی است؛ چرا که مبالغ حاصل از اجرای این فرآیند بلافاصله وارد چرخه عملیاتی بانک می شود و از همان لحظه اول آثار آن در سود بانک ها موثر است.
بدین ترتیب، در آن زمان مصاحبه های متعددی از سوی برخی صاحب نظران و کارشناسان انجام شد مبنی بر اینکه فعالان بازار در قیمت گذاری سهام بانک ها دچار اشتباه شده اند؛ چراکه در عمل آنچه واقعیت داشت این بود که مبالغ ناشی از افزایش سرمایه سریعاً وارد سیکل و چرخه عملیاتی بانک می شد و بانک نیز از طریق ارایه تسهیلات و دریافت هزینه بهره آن، با رشد سودآوری بانک همراه بود.
با این اوصاف، عقیده کارشناسان بر این امر استوار بود که نمی توان بانک ها را همانند شرکت های تولیدی در نظر گرفت؛ چرا که در شرکت های تولیدی مبالغ حاصل از افزایش سرمایه بایستی وارد فرآیند تولید شود و در نتیجه، آثار آن در طول زمان و پس از طی فرآیندی طولانی مشخص خواهد شد.
امروز نیز به نظر می رسد اتفاق جدیدی این بار به روشی دیگر در صنعت خودروسازی آن هم به دست گروه خودروسازی سایپا در جریان است که می تواند به مدلی برای سایر شرکت ها تبدیل گردد. آنچنان که به طور قطع گروه سایپا با یک برنامه ریزی دقیق درصدد ایجاد تحولی بزرگ در وضعیت خود و زیر مجموعه هایش است که می توان گفت روشی ابداعی و جدید در بورس محسوب می شود که تاکنون تجربه آن را در کمتر مجموعه ای شاهد بوده ایم. گرچه مهم نیست که آیا این روش در عمل امکان پذیر است یا خیر؛ اما به عنوان تجربه ای جدید می توان از آن برای دیگر شرکت ها نیز استفاده کرد.
به هر ترتیب آن چه موضوع این گزارش است اینکه، دیدگاه و نوع تفکر سهامداران و سرمایه گذاران نسبت به شرکت ها و وضعیت مالی و عملیاتی آن ها در مقایسه با گذشته به شدت تغییر کرده تا با استفاده از این روش های ابداعی، زیان ده ها شگفتی سازان این روزهای بورس باشند و این امید در بازار شکل گیرد که باز هم می توان از راه های مختلف اشتباهات گذشته را جبران کرده و افزایش سودآوری و ثروت سهامداران را رقم زد.